[bg_collapse view=”button-orange” color=”#4a4949″ expand_text=”مشاهده مطلب” collapse_text=”Show Less” ]
میگفتند ساختمانی در مجاورت تئاتر شهر در حال احداث است که شبیه موج روان و آهسته دریاست! اوایل جدی گرفته نمیشد؛ مانند هر اتفاق تازهی خوب یا بدی که در شهر میافتد و جدی گرفته نمیشود. تبوتاب گیر و گرفتها و مشاجرات و شایعات پنهان و پیدای موضوع از حوالی سالهای ۸۷ و ۸۸ به بعد آغاز شد. آنچه در سایتها و خبرگزاریها اعلام شد را کنار بگذاریم، مقابله، تفاوت و یا شاید به تعبیری دعوای خاموش اما آشکار استاد و شاگرد نظر همه را بهخود جلب میکرد. مسجدی که میگویند پیش از آنکه مسجد شود به عنوان پارکینگ در ضلع جنوب غربی تئاتر شهر، کاربرد داشته و توسط دو نسل متفاوت از معماران (استادها و دانشجویان) دانشکده معماری علموصنعت طراحی میشود. معماری آقای استاد عبدالحمید نقرهکار، همان مسجدی است که احتمالا تا صدها سال بعد نیز با بیان اسمش، بشر آن را تجسم خواهد کرد. فرمهای مکعب و مکعب مستطیلی با گشایشها و رواقهای قوسدار مکرر در بدنهها و گنبد و منارهایی بسیار بزرگتر و اقتدارگرایانهتر از معروفترین و شناختهشدهترین مسجدهای ایرانی و خارجی! تا جاییکه هرکس که با طرح مواجه میشد اولین سئوالش این بود: «گنبد زیادی بزرگ نیست؟». در مقابل اما دانشجویان دیروز دانشگاه علموصنعت و معماران شناختهشدهی آن روزها و شاید اینروزهای مجامع معماری -رضا دانشمیر و کاترین اسپریدونف- مسجد متفاوتی را ارائه کردند. در بنایی که طراحی کرده بودند دیگر خبری از گنبد و مناره و نقوش خط و کاشیکاریهای رنگی و آجر و ریسمانهای نور رنگارنگ، نبود. تمام مسجد آنها یک مکعب مستطیل بتنی بود که در راستای یکی از اقطارش بخشی از آن بر زمین فرود آمده و بخشی دیگر در تلاش بود که سر بر آسمان برآورد.
…تا به امروز، مصاحبه و جلسات تحلیل، پرسش و پاسخ و معرفی زیادی برای بنای مسجد ولیعصر برگزارشده که تمام آنها مختص معماران و دستاندرکاران معماری، شهرسازی و مطالعات اجتماعی بودهاند. محفل به محفل از زوایای مختلف در حضور و یا عدم حضور معماران آن مسجد موردبررسی واقعشده و نتایج مختلفی از آنها بهدستآمده است. در اینجا اما تلاش بر آن بوده تا پای صحبتهای مردم کوچه و بازار بنشینیم و مستقیم و غیرمستقیم در ارتباط با بنای مسجد، حواشی آن و تأثیراتی که بر روزمرگیهایشان داشته صحبت کنیم. آنچه در ادامه آمده است بخشهایی از صحبتهایی است که نگارنده در قالب یک دانشجوی معماری که کار تحقیقات میدانی از مسجد نیمهکاره ولیعصر را به عهده گرفته است با تعدادی از شهروندان در فضاهای اطراف مسجد و ساختمان تئاتر شهر، انجام داده است.
منتشر شده در: دوهفته نامه طراح امروز / شماره ۱۴، نیمه اول اسفند ۱۳۹۵ ، نگاه ویژه ، صفحه ۸
به قلم: شیدا حقیقتپور
با وجود بحثها و جلسات حضوری و غیرحضوری مکرر محافل رایج معمارها، مثل خیلی از ابهامات دیگر رایج میان کارفرماها، مشاوران، معماران و ساختمانهای بزرگ و کوچکی که در گوشه و کنار شهر ساخته میشوند، هنوز هم دقیقا مشخص نیست که چه اتفاقی افتاد که آن طرح بهظاهر منطقی، رایج و پسندیدهی استاد در اذهان عموم را کنار گذاشتند و طرح غیرمتداول، عجیبوغریب و سراسر سؤال شاگردها مورداجرا قرار گرفت. درواقع این بحثها تا زمانی ادامه داشتند که عدهای معتقد بودند طرح در حال اجرا دریکی از همان روزها متوقفشده و تخریب و سرانجام مسجد آقای استاد ساخته خواهد شد؛ با پیشروی و کاملتر شدن ساختمان اما بحثها نیز پایان گرفت و زمزمههای لابیگری و پارتیبازی خانم و آقای معمار با نهادهای بالادست به محافل راه یافتند. مدتزمان زیادی نگذشت که یک پروژهی مذهبی-فرهنگی دریکی از حساسترین نقاط شهر به سخیفترین شکل ممکن در محافل معماران مورد شایعهپردازی و تمسخر واقع شد. اسامی عجیبوغریبی به بنا نسبت داده شد؛ از «مسجد پرتغالی» (به تعبیر برخی که خود را از همکاران آتلیه طراحی حرکت سیال معرفی میکردند، در زمان ایده پردازی مسجد، فرض بر این بود که ناگهان پارچهای را بر روی یک پرتقال بزرگ انداخته و سپس گوشه و کنارش مورد پرداخت قرارگرفته و به فرم حاضر رسیدهایم …) گرفته تا «وال غولپیکر دریایی» و «انسانی که در حال سجده است» (عبارتی که به نقل گروهی از معماران، معماران بنا در توجیه و بیان ساده و عام فرم مسجد در بعضی محافل رسمی و غیررسمی بهکاربردهاند)! اما آنچه باعث شد در این نوشتار به سراغ مسجد ناتمام و بحثبرانگیز خانم و آقای معمار برویم، شایعات و بگومگوهای راست و دروغ محافل بزرگ و کوچک نبود. واقعیت این است که باوجوداین حواشی، این اثر ساختهشده و بهکندی در حال پیشروی و اتمام است؛ دیگر اهمیتی ندارد که فلان دفتر معماری موافق وجود آن است و یا مردم آن را خواهند پسندید و یا طردش خواهند کرد. واقعیت همان تصویری است که فرد با ایستادن در گوشه و کنار چهارراه ولیعصر میبیند؛ خیابان ولیعصر، خیابان انقلاب، تئاتر شهر و محوطهاش و مکعب بتنی یکوری شدهی نیمهتمام بهعلاوهی مقادیر متنابهی درخت، اتومبیل، مغازه و لباس و زیورآلات و رهگذر!
خیلی بستگی به ایرانی یا غیر ایرانی بودن ندارد؛ مواجهه با یک پدیده جدید و بزرگمقیاس که فرد هیچ دخل و تصرفی در پیدایش و شکلگیری آن نداشته همواره در مرحله ظهور و همگانی شدن با انتقاد و جبههگیری گروهها و اقشار مختلف اجتماعی روبرو میشود. فرقی نمیکند آن پدیده روی کار آمدن یک مدیر باشد یا ورود یک جنس و تکنولوژی جدید و ناشناخته، یک ایدهی ساده اما مهم و یا یک ساختمان یا فضای شهری! منطق اولیه حکم میکند تا نمیشناسیم و خط و ربطش را با خودمان نمیدانیم، نپذیریم و یا رد کنیم! مسجد را همه در خودآگاه و ناخودآگاهمان رد کردیم. درواقع به دو صورت با آن روبرو شدیم. اولی تناقضهای ادراکیای بود که میان تصویر ذهنی مرسوم گنبد و منارهای در فهم و معرفی «مسجد» و آن مکعب مستطیل دِفرمه شده در ذهن پدیدار میشد. اکثرا فقط یک تصویر سهبعدی شبیهسازیشدهی کامپیوتری از مسجد حال حاضر ولیعصر دیده بودند و در همان یک نگاه اول میگفتند: «مسجد؟! گنبد و منارهاش کجاست؟ کسی که میخواهد نماز بخواند از کجا بفهمد این مسجد است که به آن مراجعه کند؟ این کار شوخی با اعتقادات مردم است! و …». برخورد دوم اما متفاوت بود و خاستگاه متفاوتی داشت؛ گذشت زمان، هضم تازگی و نویی فرم، مفهوم و رفتار و مواجهه واقعی با آنچه در قامت یک ساختمان جلوی چشم بود برخورد و بازخورد دیگری را پدید آورد؛ عدهای از خود و دیگران برای اولین بار پرسیدند چرا مسجد باید حتما گنبد، مناره و کاشیکاری داشته باشد؟ هر مکانی که گنبد داشته باشد، مسجد است؟ در کدام سند و متن معتبر و رسمی اسلامی معماری مسجد در چارچوب گنبد و مناره ثبت و الزامی شده است؟ دیگر وقت آن نرسیده که مفاهیم فضایی را مورد بازخوانی قرار داده و مؤلفههای مستخرج از نیاز و کنش و واکنش فردیت و جمعیت امروز را وارد بناها و فضاهای شهری کنیم؟ … و از طرفی دیگر در خلال همین سؤالها پای بنای تئاتر شهر به بحث باز میشود و سؤالهای جدید؛ آیا معمارهای مسجد، تئاتر شهر را دیدهاند، ندیدهاند؟ چه اتفاقی میافتد که در حضور قدرتمند بنای تئاترشهر بنای دیگری تا این اندازه متفاوت طراحی میشود؟ دوران زمینه گرایی آغاز نشده به پایان رسید؟ و … . اینها اما کاملا برخوردهای معماران و افراد متصل و وابسته به حرفه معماری است که شاید ماهی یکبار هم گذرشان به آن محدوده نیفتد و فقط بهواسطه عِرق به معماری موجود! و یا مسائل دیگر مهم یا بیاهمیت چنین نگرشهایی دارند. طبق عادت، کسی به سراغ مردم کوچه و بازار نرفت که بپرسد، بفهمد و ببیند این بنای جدید و عجیب کجای زندگی و روزمرگیهای شما جای گرفته است؟ چطور با او روزگارتان را میگذرانید؟ و … .
هر نقطهای از چهارراه که بایستید بنای تئاتر همانطور موقر و متین سرجایش نشسته و به شما لبخندمیزند. در هر حالتی میزبان است؛ چه وقتی که بخواهید برای تماشای یک تئاتر به یکی از سالنهایش وارد شوید، چه وقتی که یک رهگذر باشید! از آن دست ساختمانها یا شاید بهتر است بگوییم یادگاریهای هنری است که اگر حس خوبی را هم القا نکند، خاطر کسی را هم نمیرنجاند. از یک زوایایی بنای مسجد پیداست که خیلی آرام و سربهزیر در یکگوشهی آن عرصهی مهماننواز و صمیمی نشسته است. اولبار که به چشم میآید تحت تاثیر کنشها و واکنشهای هورمونی شخصی و ذهن و روان ناگزیر به قیاس، تافته جدا بافته و غریبه است. هرچند که از همان ابتدا هم سعی ندارد در مقابله و یا حتی همتراز با بنای تئاترشهر خودی نشان دهد، اما بازهم به نظر میآید که جایش آنجا نیست؛ وضعیت، تقریبا مانند آن عکسی است که در ساحل کنار دریا در کنار خانوادهتان گرفتهاید و بدون آنکه پیشبینی کرده باشید، فردی که ناخودآگاه سرش را از آب بیرون آورده، در گوشهای از کادر عکس خانوادگی شما قرار میگیرد! معمارانش میگویند این بنا و معماریاش پاسخی است به نیاز و نوع تعریف و رفتار عبادی انسان امروز. علاوه بر محل عبادت، محل مطالعه و تعالی بخشیدن به آگاهیهای انسانی است. مکانی است که مجموع فضاهایش در راستای بهبود و انگیزش وجود معنوی انسان عمل خواهند کرد و مردم پس از ورود و تجربه بودن در آن از تجربه حضور در فضای معنوی و عبادتگاهی متفاوت و قدرتمند شگفتزده خواهند شد. چندین و چند مرتبه مراودهی فضایی لازم است تا بتوان خوانش منطقی و بیطرف به وجود آن معماری جدید داشت. بهنوعی چنین مواجههای و امثال آن ارتباط پیوستهای با عادت دارد. مسجد ولیعصر در مواجههی اول یک وجود جدید و ناخوانا به نظر میآید که عادت و انتظار معمول از آن فضا و حال و هوا را دگرگون میکند و اغلب سبب ناخشنودی است. در مواجهات بعدی اما با وجود ناخشنودی جاری از برهم خوردن عادت، نمیشود نگاهش نکرد، نمیشود پیگیر نشد که بالاخره کی تمام میشود و آیا راهی وجود دارد که بتوان داخل شد؟ اصلا یکوقتهایی به خودتان میآیید و میبینید که روی یکی از سکوهای پشتی محوطه تئاترشهر نشستهاید و حدس میزنید ساختمان پیش رویتان آیا شبیه آن آدمی است که سجده میکند و یا وال غولپیکر اقیانوس آرام! اگر آدمی است که مشغول سجده است، قبلهاش صحیح است؟ اگر وال است، وسط چهارراه ولیعصر چهکار دارد؟ چرا باید اینجا روی یک پرتغال بزرگ پارچه بیندازند و بعد بگویند که مسجد است؟! بعد از مدتی دیگر دیدن گوشههایی از مسجد بتنی پشت ساختمان محبوب تئاتر شهر یک عادت میشود. یک بنای نیمهکاره بتنی که چون تابهحال هرگز صدای اذانش شنیده نشده و گنبد و مناره ندارد و ساکت و آرام یکگوشه کز کرده، باورمان نمیشود مسجد باشد. بعضی وقتها به نظر میآید خمودگی فرم بنا نشان از خستگیاش دارد؛ خسته شده از بس که تمام نشده و کسی درونش قدم نگذاشته! زمان افتتاح و بهرهبرداریاش مشخص نیست. چند سالی است که میگویند بیش از ۸۰ درصد آن اجراشده و بهزودی افتتاح میشود اما ظاهرش تغییری نکرده و چنین چیزی نمیگوید. برای رهگذرها، حتی آنها که جدید هستند هم دیگر جذابیت سابق را ندارد. اوایل هر کس از کنار یا اطرافش میگذشت چند دقیقهای نظرش جلب میشد و شاید حتی سؤالی هم از کارگرها میپرسید. این روزها اما بود و نبودش دیگر فرقی ندارد. دورتادورش حصار کشیده شده و همواره چند کارگر مشغول به کار هستند. با تمام اینها وجودش را نمیتوان کتمان کرد. مسجد ولیعصر ساختهشده و دیر یا زود افتتاح خواهد شد و عدهای را خوشحال یا ناراحت خواهد کرد. با تمام آنچه برای معماری، جامعه، شهر و مذهب پیش آورده و خواهد آورد دیگر سن و سالی از او گذشته است وقتش رسیده که بهجای نکوهش و پیشداوریهای ناآگاهانه در پی کشف پیشآمد و پیامدهایی باشیم که معمارانش آگاهانه و ناآگاهانه در پی آن بودند و کنشهای شهر و مردم را در خوانش آن مطالعه کنیم. تغییر تنها واقعیت امروز است و صحنه درگیریهای جذاب ماجراجویان و محتاطان!
تا به امروز، مصاحبه و جلسات تحلیل، پرسش و پاسخ و معرفی زیادی برای بنای مسجد ولیعصر برگزارشده که تمام آنها مختص معماران و دستاندرکاران معماری، شهرسازی و مطالعات اجتماعی بودهاند. محفل به محفل از زوایای مختلف در حضور و یا عدم حضور معماران آن مسجد موردبررسی واقعشده و نتایج مختلفی از آنها بهدستآمده است. در اینجا اما تلاش بر آن بوده تا پای صحبتهای مردم کوچه و بازار بنشینیم و مستقیم و غیرمستقیم در ارتباط با بنای مسجد، حواشی آن و تأثیراتی که بر روزمرگیهایشان داشته صحبت کنیم. آنچه در ادامه آمده است بخشهایی از صحبتهایی است که نگارنده در قالب یک دانشجوی معماری که کار تحقیقات میدانی از مسجد نیمهکاره ولیعصر را به عهده گرفته است با تعدادی از شهروندان در فضاهای اطراف مسجد و ساختمان تئاتر شهر، انجام داده است.
پلان اول؛ پیادهروی مجاور بنای مسجد/ گفتوگو با یک مرد رهگذر میانسال: «اینجا برای من فعلا یک ساختمان است!»
این اولین گفتوگوی نگارنده بود و در حالی صورت گرفت که او در حال تلاش برای عکس گرفتن از جزئیات ورودی اصلی ساختمان از لابهلای حفاظهای پوشاننده اطراف بنا بود.
-خانم! شما میدانید کاربری این ساختمان چیست؟
-بله. یعنی شما نمیدانید؟
-خیر. من بارها از اینجا عبور کردهام ولی نمیدانم این ساختمان برای چه ساخته شده!
-عجیب است! میتوانستید از کابین نگهبانی بپرسید؛ حتی بارها بنر و پوسترهای بزرگی اطراف آن نصب کردهاند و کاربری و نام آن را معرفی کردهاند. واقعا عجیب است که میگویید بارها از کنارش عبور کردهاید اما نمیدانید چیست. این ساختمان یک مسجد است.
-مسجد!! مطمئن هستید؟ من تا به حال فکر میکردم که یک فرهنگسرا یا مرکز خرید و یا یک چیزی در این حال و هواها باشد. الان شما میگویید مسجد است. مگر جواز ساخت مسجد بدون گنبد هم میدهند؟
-تا پیش از این را نمیدانم اما حالا که کنار این مسجد بی گنبد و مناره ایستادهایم حتما چنین جوازی صادر شده است دیگر. با بودن آن مشکلی دارید؟
-مشکل که نه. البته شاید شما هم اشتباه میکنید و این ساختمان همان مرکز خرید یا فرهنگسرا باشد. در هر صورت جوان هستید و این ساختمان هم بههیچ وجه شباهتی به مسجد ندارد. حداقل یک جایی بزرگ روی سردرش بنویسند مسجد است که امثال من اینطور تعجب نکنند. البته بازهم میگویم ممکن است شما اشتباه کرده باشید.
-خیر اشتباه نگفتم. اینجا مسجد است. یک مسجد که کتابخانه وسیع و فضاهای فرهنگی دارد. درست است که گنبد و مناره ندارد اما من بارها شنیدهام که میگویند شبیه کسی است که در حال سجده است.
-الان اگر این حصارها را باز کنند بازهم یک مسافت قابل توجهی با دیوارهایی چند برابر قد من و شما پوشیده شده است. یک دیوار بتنی یکدست با یک شکاف مختصر که فکر کنم ورودی باشد. فرض کنید یک غول اینجا در حال سجده باشد. حداقل الان من و شما پای خمیده، کلهی شبه آدمیزاد و یا ساق دست و کف پایی میدیدیم. این چیزی که شما نقل میکنید بیشتر شبیه یک آدم مچاله در گونی است.
-اگر قرار بود فرد در حال سجده را به عینه بسازند این همه سختی برای طراحی و اجرایی کردن چنین فرم بهظاهر ساده اما پیچیدهای بهخود نمیدادند. یک مجسمهی عظیم سنگی یا آهنی میساختند و میگفتند بروید داخلش نماز بخوانید و عبادت کنید. این یک مفهوم انتزاعی و نوعی نگاه تازه به عبادتگاه است.
-ما منکر زحماتشان نمیشویم، اما این ساختمان بدون گنبد و مناره و تزئینات و با این نمای یکدست بتنی درنظر من رهگذر میتواند یک مرکز خرید، سینما و یا هرچیزی باشد جز مسجد.
-حالا اگر اینجا افتتاح بشود، حاضرید برای نماز خواندن وارد آن بشوید؟
-نمیدانم، شاید. باید از چند مرجع بپرسم و ببینم اشکالی دارد یا خیر. ولی حتما میروم و داخلش را میبینم.
-یعنی فکر میکنید چون شبیه مسجدهای رایجی که میشناسیم نیست پس عبادت و نماز خواندن در آن اشکال دارد؟
-بله. باید احتیاط کرد.
-زمین و ملک این بنا بدون هیچ مشکل شرعی به مسجد اختصاص داده شده و حالا هم روی این زمین یک مسجد ساخته شده. پس قطعا همه موارد شرعی و قانونی از پیش بررسی و تایید شده که این بنا تا این مرحله پیشرفته است. هر مومنی ممکن است غیر از مساجد سنتی در خیلی جاها نماز بخواند که گنبد و مناره ندارد. نمازش هم اشکالی ندارد. خیلی از امامزادهها و بقاع متبرکه هم این فرمها و الحاقات را ندارند. در واقع اینهایی که مدنظر شما هستند نشانههای مکان مقدس مسجد است که در زمان خودشان پاسخهای فنی معماری به معماری بناهای مذهبی بودهاند. لزومی ندارد که همه مسجدها گنبد و مناره داشته باشند.
-امکان دارد فرمایشات شما صحیح و منطقی باشد اما من و امثال من ترجیح میدهیم که از چند مرجع سوال کنیم. اشکال هم نداشته باشد فکر نمیکنم حال و هوای عرفانی آن مسجدی را داشته باشد که آدم از عبادت در آن لذت میبرد. بالاخره هر جایی تعریف و شکل و شمایل خودش را دارد. این وسیلهای که در دستان شماست دوربین عکاسی است. الان در همین پیادهرو از هزار رهگذر هم که بپرسید میدانند که این وسیله یک دوربین عکاسی است. حالا شاید دوربین شما این قابلیت را داشته باشد که مثل موبایل عمل کند و بتوان با آن تلفنی صحبت کرد. مادامی که من و آن هزار رهگذر نبینیم که شما دارید با دوربینتان تلفنی صحبت میکنید یا دوربین زنگ میخورد، نمیتوانیم چنین چیزی را بپذیریم! از طرف دیگر فرض بر اینکه این دوربین موبایل هم باشد؛ آیا با این شکل و شمایل و وزنی که دارد شما حاضر هستید ۲۴ ساعت آن را مانند موبایل با خود حمل کنید و یا یک ساعت آنرا در گوشتان بگیرید و با آن تلفنی صحبت کنید؟ وضعیت این ساختمانی که شما میگویید مسجد هست هم به همین صورت است. منِ نوعی از هر جهت نگاه میکنم مسجدی نمیبینم و بالاخره باید یک چیزی درون یا بیرون آن پیدا کنم که حس مسجد را در من ایجاد کند. اینجا برای من فعلا یک ساختمان است!
پلان دوم؛ مغازهای واقع در ضلع غربی خیابان ولیعصر روبهروی مسجد/
گفتوگو با فروشنده-یک مرد جوان: «هر غریبهای میبیند یک ساعت سوال پیچمان میکند!»
-شما نمیدانید این مسجد کی افتتاح میشود؟
-مشخص نیست. سالی یکی دوبار تاریخ مشخص میکنند که در فلان تاریخ درهایش باز میشود اما کسی توجه نمیکند. خیلی سال است که دارند میسازند. بخش زیادش هم ساخته شده اما مشخص نیست کی افتتاح میشود.
-نظرتان دربارهاش چیست؟ به عنوان مسجد قبولش دارید؟ مردم و دیگر کسبه چه فکر میکنند؟
-الان که نمیشود چیزی گفت. باید تمام شود برویم داخلش دو رکعت نمازی بخوانیم چند مجلس ختم برگزار شود تا نظر بدهیم. من شنیدهام که خیلیها به عنوان مسجد قبولش ندارند. خب حق هم دارند. هیچ چیزش به مسجد نمیخورد؛ البته این را هم بگویم که فقط مسجد نیست و کتابخانه و فضاهای اینجوری هم دارد. یعنی شاید بهتر بود میگفتند فرهنگسراست. مردم اوایل خیلی پرس و جو میکردند. اینجا مردم دو دستهاند؛ اغلب رهگذرند و مراجعین به مغازهها یا تئاتر شهر و خب طبیعتا یک عده هم که خانههایشان این اطراف است. اینجا یک منطقهی عادی نیست. یک جو فرهنگی عمیق و قوی دارد و خیلیها به این جو عِرق دارند. برای رهگذرها و مراجعه کنندهها اگر ناراحت کننده نباشد لااقل سوال برانگیز است. اوایل اغلب ساکنان مخالف بودند. آن اوایل قرار بود یک مسجدی باشد که گنبد خیلی بزرگی داشت. عکسش را هم اینجا زده بودند. حتی تصور آن گنبد به آن بزرگی در کنار تئاتر شهر خوشایند مردم نبود. نمیدانم چه اتفاقی افتاد که این را ساختند. کسی نمیگوید بد است اما مسئله اصلی من و بسیاری دیگر از کسبه و ساکنان این محل این بود که اصلا نباید اینجا چیزی میساختند. ساختمان تئاتر حیف است. از همه جای دنیا میآیند این ساختمان را میبینند. هر چیزی کنارش بسازی جور در نمیآید، اما حالا ساخته شده و کاری نمیتوان کرد. امیدواریم اتفاقهای خوب در آن بیفتد.
-در کاسبی و رفتوآمدهای مشتریان شما تاثیری نداشته؟
-کار ما و اتفاقی که در این بنا قرار است بیفتد، باهم متفاوت است. تا امروز که تاثیری نداشته و فکر میکنم که در آینده هم اتفاقی نخواهد افتاد. آنجا مسجد و محل عبادت است و ما هم کاسب قدیمی این منطقه هستیم. شاید اگر یک مرکز خرید و یا ساختمان تجاری بود در کار ما اثر میگذاشت اما یک مسجد آن هم به این شکل و شمایل که هر غریبهای میبیند یک ساعت سوال پیچمان میکند بر کار و کاسبی من و همسایههایم تاثیری نخواهد داشت. البته بهتر است بروید از کسانی بپرسید که سوادش را دارند.
پلان سوم؛ سکوهای پشتی تئاتر شهر روبروی ضلع شمالی ساختمان مسجد/ گفتوگو با یک پیرمرد ساکن منطقه: «ندیدی چه بر سر پلاسکو آمد؟»
-من شنیدهام که ساکنان منطقه مخالف ساخته شدن آن یکی طرح مسجد بودند. واقعیت دارد؟ الان ساکنان این مسجد را با این فرم دوست دارند؟
-عدهی زیادی با ساختهشدن این زمین مخالف بودند. اینجا محلهای نیست که راحت بتوانی هرچیزی که دلت میخواهد را بسازی. منظورم مسجد و سینما و اینطور ساختمانهای بزرگ است وگرنه الان در این کوچهها همه دارند مشارکتی میسازند و میروند بالا؛ ولی هیچکس اهمیت نمیدهد. خب در کشور ما وقتی میخواهند یک چیزی را بسازند یا خراب کنند، نظر کسی را نمیخواهند. مردم اینجا هم بالاخره باید میپذیرفتند که اینجا قرار است ساخته شود و شد. آن طرح اول یک چیز محیرالعقولی بود. قطعا اگر ساخته میشد مسجد قشنگی میشد اما گنبد و منارههای بیش از اندازه بزرگی داشت. همه صدایشان درآمده بود که حداقل یک گنبد معقولتر بسازید. اینجور مواقع هم کسی نظر مردم را نمیخواهد. مشخص نشد که چرا این را بهجای آن انتخاب کردند. این اما مسجد نیست. این اطراف مسجد کم نداریم. مسجد بروهایمان هم تا جاییکه من میدانم اعتراضی نداشتهاند. این ساختمان مرموز است. اصلا معلوم نیست برای چه با این اصرار آن را میسازند.
-مرموز است؟ عالم و آدم دارند میگویند اینجا مسجد است بعد شما میگویید مرموز است؟
-حسابش از دستم خارج شده. معلوم نیست چند سال است که اینجا مشغولند. گنبد و منار و کاشیکاری ندارد که بخواهد اینقدر طول بکشد! همان عالم و آدمی که میگویند اینجا مسجد است، میدانند که اینجا یکی از حساسترین نقاط شهر است. قشر فرهیخته و روشنفکر و جوان شب و روز اینجا وقت میگذرانند. اینجا یکی از پایگاههای اصلی جریانهای مهم سیاسی و اجتماعی شهر است. پس موقعیت بسیار مهمی دارد. میگویند جمعا ۸ طبقه است و ۴ طبقهاش زیر زمین است. آخر اینجا مسجد ۸ طبقه میخواهد چهکار؟! این آدمهایی که اینجا میبینی یا آمدهاند وقت بگذرانند و بگویند و بخندند و عکس بگیرند یا تئاتر ببینند و از مغازهها خرید کنند یا با فروشندههای مواد مخدر قرار دارند. درست است اگر عبادتگاه و مسجدی هم باشد همیشه عدهای هستند که از آن استقبال خواهند کرد اما ۸ طبقه آنهم به این وسعت؟! شما کافر هم که باشید وقتی دلتان میگیرد و یک مسجد را از دور میبینید آرامش پیدا میکنید و دلتان سبک میشود. این ساختمان به شما آرامش میدهد؟ گویا چیزی است که دارد میریزد روی سر آدم… میگویید دارد سجده میکند، یعنی صحیح است که با این کار باسنش رو به خیابان اصلی باشد؟! حداقل آن بخشی را که حالت سرسرهای دارد، رو به خیابان میساختند تا یک نمایی به خیابان بدهد… هرچند صلاح نبود اینجا چیزی ساخته شود. چه برسد به آنکه تا چهار طبقه هم زمین را بکنند. این ساختمان تئاتر شهر را اینطور محکم و استوار نبین. این ساختمانها عمری ازشان گذشته. این ۲۰ سال اخیر هم زیرِ زمین این منطقه و مناطق اطراف را برای مترو و اینها عین موش جویدهاند و خالی است. سه یا چهار شب در هفته از این کارگاه کامیون کامیون خاک بیرون میآید. حداقل ۸ سال است دارند اینجا کار میکنند. اینهمه خاک از کجا خارج میشود؟ نباید تا این حد بیاحتیاط باشند. کوچکترین خطر هم این ساختمانها را تهدید میکند؛ با این وضع همین روزهاست که تئاترشهر و خانههای ما هم فرو بریزد. بیاحتیاطی شاخ و دُم ندارد! ندیدی چه بر سر پلاسکو آمد؟
پلان چهارم؛ پیادهرو ضلع غربی خیابان ولیعصر/ گفتوگو با یک زن میانسال ساکن در کوچههای اطراف: «شاید اینجا برایش جای مناسبی نبود!»
-نمیدانید این مسجد کی افتتاح میشود؟
-هرکسی یک چیزی میگوید. خیلی امروز و فردا میکنند. بالاخره یک روزی افتتاح میشود.
-از ساخته شدن آن راضی هستید؟ دوستش دارید؟
-شبیه آن مسجدهایی نیست که تا به حال رفتهایم اما قشنگیهای خودش را دارد. همین که خیلی شلوغ و پلوغ نیست و ظاهر سادهای دارد خودش بهنظر من خوب است. همه چیز عوض میشود دیگر. مگر ما الان در خانههای حیاطدار آجری قشنگ سابق پدر و مادرهایمان زندگی میکنیم. اکثر آنها جای خودشان را دادند به آپارتمانهای چند طبقه. این آپارتمانها هم قشنگیهای خودشان را دارند.
-اگر افتتاح شود حاضرید در آن نماز بخوانید؟
-کسی که نمازخوان باشد، هرجایی که آن آرامش و دنجی لازم و موردنظرش را داشته باشد با خدایش رازونیاز میکند. نیایش کردن لااقل برای من خیلی ساده و بیآلایش است. اینجا هم اگر یک نیایشگاه جذاب و دلپذیر باشد، چرا که نه!
-مخالفتی با مکانی که این ساختمان قرار گرفته ندارید؟
مگر روزی که خودشان تصمیم گرفتند و بریدند و دوختند کسی به سراغ ما آمد که نظرمان را بپرسد؟! آنوقتها این سوال را باید از ما میپرسیدید. الان که این ساختمان ساخته شده و ما هم چارهای نداریم جز اینکه دوستش بداریم. ساختمان بدی نیست. قشنگ است. حتی من شنیدهام که کتابخانه هم خواهد داشت و این خیلی خوب است. اما شاید اینجا برایش جای مناسبی نبود. بههر حال یکی از همین روزها درهایش را باز میکنند و من امیدوارم مردم استقبال کنند و مسجد فعال و شلوغی باشد.
[/bg_collapse]
چرا باید این قدر کوته فکر بود که تصور مرد با نشستن روی سقف بنای مسجد از ارزش بنا کم می شود!!!!!!!!
چرا باید انقدر روشنفکر باشید که تمام مناسبات ما باید تغییر کنه چون تو غرب فرق داره؟!